loading...
تیک تیک
mani بازدید : 105 پنجشنبه 27 مرداد 1390 نظرات (0)

وقتي هستي نيستم , وقتي نيستي هستم , وقتي هستم نيستي, وقتي نيستم هستي اي همه ي نيست شده ي هستي من, هستي من نيست مي شود وقتي تو نيستي

 

 

به من ميگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگويي بمير مي ميرم . . . . . . . باورم نمي شد . . . . فقط براي يک امتحان ساده به او گفتم بمير . . . ! سالهاست که در تنهايي پژمرده ام کاش امتحانش نمي کردم

 

 

ooooooo<>ooooooo

اين ساعت مچيه منه. ولي زماني رو نشون نميده. عقربه هاشو مخصوصا در آوردم تا متوجه نشم كه چند وقته كه ازت دورم

 

 

دل مي گيرد و ميميرد و هيچ کس سراغي ز آن نمي گيرد. ادعاي خدا پرستيمان دنيا را سياه کرده ولي ياد نداريم چرا خلق شديم. غرورمان را بيش از ايمان باور داريم. حتي بيش از عشق

 

 

هوس کوچ به سرم زده. شايد هم هجرت. نمي دانم. ز اين بي دلي ها خسته شدم. دستانم را به دستان هيچ کس مي سپارم و درد دل مي کنم با درختان. ديوانگي هم عالمي دارد

 

 

نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خويش ، ما را به ناز فروشان نياز نيست تا خدا بنده نواز است به بنده چه نياز است

 

 

شايد كسي را كه با تو خنديده فراموش كني اما كسي را كه با تو اشك ريخته هرگز....

 

 

راز عشق در این است که

باور ها آرمان ها و اهدفتان را با یکدیگر در میان بگذارید

 

 

اگه به من 60 ثانيه وقت بدي بگي بگو ميگم تو 10 ثانيه اول به يادم باش و50 ثانيه رو ميدم به تو تو برام حرف بزني چون مقدسي

 

 

دوست داشتن تمثيلی از نفس کشيدن من است، سزاواری من در زندگی، شايستگی‌ام در بودن! ... اگر سزا بود چنان در آغوش‌ می‌فشردم که يکی گرديم، و در آن پيکر، نه من دلتنگ می‌شدم، نه او می‌گريخت

 

 

زندگي قشنگه اگه با تو باشه... مرگ قشنگه اگه براي تو باشه... دلتنگي قشنگه اگه به خاطر تو باشه... من قشنگم اگه با تو باشم اما تو هرجور که باشي قشنگي

 

 

کـــــــاش !!............ کاش مـی دانستیم زندگی کوتاست ... کاش از ثانیه ها و لحظه های زندگی لذت می بردیم کاش قلبــی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم کاش همه را دوست داشتیم ... کاش

 

 

از تمام دنيا فقط چشمهايت را خواستم آيا آسمان سهم زيادي از دنياست؟

 

 

آن كس را كه دوست داريد آزاد بگذاريد اگر متعلق به تو باشد به پيش تو باز مي گردد و گرنه از اول هم براي تو نبوده است

 

 

لذتي که در فراق هست در وصال نيست چون در فراق شوق وصال هست و در وصال بيم فراق

 

 

داستان غم انگيز زندگي اين نيست که انسانها فنا مي شوند ، اين است که آنان از دوست داشتن باز مي مانندگ

 

 

عشق هرگز قادر به تملک نیست. عشق آزادی بخشیدن به دیگری است. هدیه ای نامشروط است، عشق معامله نیست

 

 

عشق را دوست دارم نه در قفس

بوسه را دوست دارم نه در هوس

تورادوست دارم تا آخرين نفس

 

 

اي كاش آشنائيها نبود يا به دنبالش جدائي ها نبود

يا مرا با او نمي كردي آشنا يا مرا از او نمي كردي جدا

 

 

روي دريچه ي قلبم نوشتم ورود ممنوع

عشق آمد و گفت من بي سوادم

 

 

مي رسد روزي كه بي من روزها رو سر كني

مي رسد روزي كه مرگ رو باور كني

مي رسد كه تنها در كنار قبر من شعر هاي كهنه ام رامو به مو از بر كني

 

 

اگر رفتم تو يادم کن. اگر مردم تو خاکم کن. اگر ماندم در اين دنيا، به مهر خود تو شادم کن

 

 

خدايا او را كه در تنها ترين تنهاييم تنهاي تنهايم گذاشت در تنها ترين تنهاييش تنهاي تنهايش نگذار...

 

 

آنگاه كه با دستانت واژه عشق را بر قلبم نوشتي سواد نداشتم اما به دستانت اعتماد داشتم حال سواد دارم اما ديگر به چشمان خود اعتماد ندارم...

 

 

روزگاري يك تبسم يك نگاه بهتر از گرماي صدآغوش بود اين زمان بر هر كه دل بستم وليك آتش آغوش او خاموش بود

 

 

عشق مطبوع ترين بخش زندگي است وازدواج فاني كننده ي آن است

 

 

عشق تنها مرضي است كه بيمار از آن لذت ميبرد.

 

 

می توان در غربت داغ کویر گاه آن ابری که می بارید شد

 

 

هر شهری یه شاهی داره و هر شاهی یه تاجی... پس ما شاه هستیم و شما تاج سر!!

 

 

 

ميشه مثل يه قطره اشك بعضيا رو از چشمت بندازي .... ولي هيچ وقت نمي توني جلوي اشكي رو بگيري كه با رفتن بعضی ها از چشمت جاري ميشه

 

 

اگه یه روز چشمات پر اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی صدام کن. بهت قول نمی دم که ساکتت کنم...ولی قول می دم که پا به پات گریه کنم

 

 

اگه کسی در شهر غم خيابان دوست ، کوچه‌ی محبت پلاک مهر، منزل مونس های شقايق را پيدا کرد سلام مرا به اهالي آنجا برساند

 

نمي دانم تو مي خواني ز چشمم حرفهايم را نمي دانم تو مي بيني نگاه بي صدايم را كه مي گويد بدون مهربانيهاي بي حدت... بدون عشق تو، هيچم...

 

 

مي داني كه من دلواپس فرداي خود هستم مبادا گم كنم راه قشنگ ارزو ها را... مبادا گم كنم اهداف زيبا را... مبادا جا بمانم از قطار موهبتهايت... دلم بين اميد و ناميدي ميزند پرسه ميكند فرياد ...ميشود خسته... مرا تنها تو نگذاري ...

 

 

اگر باد بودم می وزيدم، اگر ابر بودم می باريدم، اگر مهر بودم می تابيدم، اگر خدا بودم می آفريدم تا بدانی دوستت دارم ....

 

 

اگر ابر بودی به انتظار اشکت می نشستم، اگر مهر بودی در پرتو ات خود را گرم می کردم، اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپردم، اگر خدا بودی به تو ايمان می آوردم تا بدانی دوستت دارم، اگر هيچ بودی از تو ابر سپيدی می ساختم، از تو خورشيد با شکوهی بوجود می آوردم، تو را نسيم ملايمی می کردم از تو خدايی بزرگ می ساختم، تا بدانی که فقط تو را دوستت دارم....

 

 

داشتم يک دل و آن هم به تو كردم تقديم بيش از اين از من مسکين چه تمنا داری

 

 

خوشبختي به كساني روي مي آورد كه براي خوشبخت كردن ديگران مي كوشند

 

 

اي دوست دلت هميشه زندان من است

آتشكده عشق تو از آن من است

آن روز كه لحظه وداع من و توست

آن شوم ترين لحظه پايان من است

 

 

اشكي كه بي‌صداست پشتي كه بي‌پناست دستي كه بسته است پايي كه خسته است دل را كه عاشق است حرفي كه صادق است شعري كه بي‌بهاست شرمي كه آشناست دارايي من است ارزاني شماست

 

 

شب براي چيدن ستاره هاي قلبت خواهم آمد .بيدار باش من با سبدي پر از بوسه مي آيم و آن را قبل از چيدن روي گونه هايت ميکارم تا بداني اي خوبم دوستت دارم

 

 

 

وقتی چشم امیدتان به خدا باشد هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید

 

 

اگر يادت کنم ديوانه مي شم / فراموشت کنم بيگانه ميشم / اگر ترکت کنم ميميرم از غم / فراموشت کنم مي پاشم از هم

 

 

گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟ عکس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم کو ؟ تاري از زلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد .. يادگاري به همه داد و به من ... انتظار سرراهش را داد ..!!

 

 

دیروزمان را سوزاندیم برای امروز... امروزمان را سوزاندیم برای فردا... و فردایمان دیروزی دگر!!

 

 

در مرام ما رفیقان نیست ترک دوست        عهد با هرکه بستیم جان ما در دست اوست

 

 

نیمه شب صورتم را به خدا خواهم كرد

خواهش دیدار تو را خواهم كرد

تا جان دارم و درسینه نفس

به تو و عشق تو ای دوست وفا خواهم كرد

 

 

افسوس كه آشنایی حادثه است و جدایی یك قانون.

 

 

سعی کن مثل خورشید زیاد نور ندی چون همه از نورت استفاده می کنن ولی اصلا نگات نمی کنن؛ سعی کن مثل ستاره کم نور بدی تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن

 

 

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

 

 

کاش میشد با تو بودن را نوشت تا که زیبا را کشم بر هرچه زشت کاش میشد روی این رنگین کمان می نوشتم تا ابد با من بمان

 

 

در زندگی بارون نباش که فکر کنن با منت داری خودتو به شیشه میکوبی ، ابر باش که منتظرت باشن که بباری!

 

 

شهاب یاد تو در آسمان خاطر من خط زر کشید بیا ، ز غضه تو رنگ من و رنگ شب پرید بیا

 

 

جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم این متاعیست که هر بی سر و پایی دارد !

 

 

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

 

 

هر انسانی لبخندی از خداست؛ تقدیم به تو که زیباترین لبخند خدایی!

 

 

جاده خوشبختی تقریبا همیشه مسدود است؛ لطفاً کمی حوصله کنید تا به مقصد برسید.

 

 

مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ اینه که مهم باشی! حتی برای یک نفر...

 

 

نه از خاکم نه از بادم نه در بندم نه آزادم نه آن لیلاترین مجنون نه شیرینم نه فرهادم فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دلتنگم اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم بدون تو چه بی رنگم بدون تو چه بی تابم...

 

 

گر دلي دارم بدان در دست توست ..گر تني دارم بدان سر مست توست..

گر دلم را بشکني با دست خود دل نگيرم از تو...چون دل هم ..هم مست توست

 

 

ميخواستم تصوير با تو بودن را نقاشي كنم، ديدم فاصله بينمان در ورق جا نميشود، كمي نزديكتر بيا ميخواهم با تو بودن را حس كنم.

 

 

اگه چشمم تو رو خواست قول ميدم چشممو ببندم، اگه زبونم تو رو خواست قول ميدم گازش بگيرم ، اما اگه دلم تو رو خواست چه کار کنم.؟؟

 

 

اگر باران بودم انقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاري به پايت مي گريستم اگر گل بودم شاخه اي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميکردم اگر عشق بودم اهنگ دوست داشتن را برايت مينواختم ولي افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم

 

 

سوختم باران بزن شايد تو خاموشم کني / شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني آه باران من سراپاي وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم کني

 

 

اگه چشمات پرسيد بگو نديدمش... اگه گوش هات پرسيد بگو نشنيدمش... اگه دستت لرزيد بگو مال سرماست...اما اگه دلت لرزيد به خودت دروغ نگو دوستش داري.

 

 

آسمان را قسمت كردند:.....تكه اي براي بركه.....تكه اي براي رود....تكه اي براي دريا

دلم را قسمت كردند:..........تكه اي براي تو....تكه اي براي تو......تكه اي براي تو.

 

 

روزي از عشق خودم را حلق آويز مي كنم و آخرين آرزوي من اين است در روي طناب اسم تو را حك كنم تا حداقل در مرگم فكر كنم هميشه در كنارت خواهم بود

 

 

 

در همه عالم گشتم و عاشق نشدم

تو چه بودي كه تو را ديدم و ديوانه شدم

 

 

 

گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟ عکس رخساره ي ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهايم کو ؟ تاري اززلف سياهش راداد .. وقت رفتن همه روميبوسيد به من ازدور نگاهش راداد .. يادگاري به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 5
  • بازدید سال : 71
  • بازدید کلی : 2,461